دیگر از قربت عشق خبری نیست/
اززمزمه ی آب در این دشت /
از ناله ی مرغ سحر/
از سایه ی مهتاب در نهر پر از آب/هم خبری نیست /
همه بی خبر از عالم وآدم /
و همه حیرت زده/
حیرت از نعره وفریاد زمانه/
همه در جنگ وگریز/همه دریاس وسکوت/وسکوت است وسکوت است وسکوت/
دست آخر به کجا می رسد آخر/
همه جا رنگ سکوت است/
همه درچنک سکوت /
همه جا جنگ سکوت است/ ،و... معمای سکوت؟؟؟/
اگر من جای او بودم ،
شقایق را نمی چیدم،
شقایق را سوار قایق چوبی نمی کردم
وقایق را به تنهایی
ودرگرداب غم واندوه ونیرنگی
سوار برآرزو وامیال ناهنجار
رها نمی کردم و...؟